کوچ

هرمین من
دوستت دارم
اگر ققنوست به سلامت از آتش برخاسته فقط به عشق تو بوده
کوچ میکنیم به خانه جدید
جایی که مثل قلبم فقط مال توئه
«هیربد»

با عجله و خیلی هول هولکی

دوست‌ات دارم ای نازک‌دل مهربونم 
و همیشه یادم میره
مواظب قلب بلورینی باشم
که با یه آه کوچولو
جرینگی می‌شکنه

در نقطه‌ی صفر ِاین ماه طلایی، با کمی لکنت و یک عالمه عشق

اگر تمام واژه‌هایی را که بلدم به‌کار گیرم
باز هم نمی‌توانم بگویم
چقدر تولدت مبارک! 
به اندازه‌ی تمام برگ‌های پاییزی
دوست‌ات دارم

۱

یک روز
یک ساعت
یک لحظه
کی‌بوردم بند آمده!
به انتظار فردا می‌مانم
با هزاران کاری که نکرده‌ام

۲ روز دوستی‌ات را عشق است

در یک خانه‌ی عاریه‌ای
که نشان از عشق دیگری دارد
تنها می‌توان
دل به دوستی‌های بی‌شائبه خوش کرد

«سه»تاره

زیر آوار گذشته‌هایی که از آن من نیست
نفس‌ام تنگ می‌شود
اما ترسی نیست
تا طلوع «سه»تاره
فقط سه روز مانده

چهارپاره‌ی مستانه

دو ساعت و نیم
تا بوسه‌ی صفر
هیچ
تنها دوست‌ات دارم

جوجه‌ای در زیر بال‌های ققنوس پناه گرفته است

پنج
پنجه
پنجره
پنجاب
این‌ها واژه
این‌ها همه بهانه‌اند
تا گفته باشم
دست‌هایت 
آشیانه‌ی من‌اند

۶ تکه پیتزا در معیت ملکه الیزابت هیچٌم

مثل شمع 
آب می‌شوم
اما نه از آتش
بلکه از داغی گونه‌هایم
وقتی مهربانی تو
به اوج می‌رسد

بعد از شام «اویا» و شمع لرزان درآب و «بسکین رابینز»ی که نخوردیم

از این‌جا
تا جایی که تو نشسته‌ای
تنها
هفت قدم فاصله است 
سه و نیم قدم تو بردار
سه و نیم قدم من
تا در تلاقی راه
به بوسه‌ات برسم

«هشت» بهشت منی

تو  
لذت کشیدن More سبز
بعد از خوردن یک تکه After Eight!

نٌه قدم مانده به آغوشت

ققنوس
می‌سوزد
تا برخیزد
من
برخاسته‌ام
تا بسوزم

نگاهم را بردار

وقتی می‌روی
نگاهم در اولین پیچ راه‌پله جا می‌ماند
ده پله بشمار 
من در کنار توام

فکر کردی نمی‌نویسم؟!

نه 
نه
نه
نه
هزار کار هم که داشته باشم 
یادم نمی‌رود یازده بار نرمه‌ی گوشت را ببوسم 
و عاشقانه زمزمه کنم:  
آری
آری
آری 
آری 
«تو همان که دل می‌طلبد آنی»!

سیزده مداد تا نوشتن کج و کوله‌ترین عاشقانه‌ها

شهر کتاب نیاوران خوب است 
پاک‌کن و خط‌کش و ماژیک Faber-Castell خوب است
لازانیا خوب است
در کنار تو نشستن و موسیقی درپیت گوش کردن خوب است
می‌دانی؟ 
اصولا همه چیز و همه کس در کنار تو خوب و زیباست
والسّلام!

در فاصله‌ی چهارده دلشوره

از من تا تو
فقط یک کلیک فاصله است
با بوسه‌ای
مرا به خود add کن

خواب که بودی پانزده بار لبانت را بوسیدم

«دیشب» خوب بود 
«دیشب» شب smirnoff و ژامبون و چیپس و ماست بود 
و شب «پرنس» 
و شبی که یک گربه را به بهشت رساند 
(ای «دیشب» فرصت‌طلب!)

«دیشب» را پانزده تا دوست دارم 
به خاطر واژه‌های نامفهوم شبانه‌ات 
و اندوه مهربان تو 
که اشک نشده به آغوش خواب غلطید

امشب که پیش من نیستی

دلم برایت لوس می‌شود شانزده بار!

شبیخون

نفس‌هایت را می‌شمارم: 
یک
دو
سه
... 
پانزده
شانزده
هفده
...
مرا در آغوش نیمه‌شب‌ات راه می‌دهی؟
یا آن که هفده بار
بر تخت‌خوابِ ستاره شبیخون بزنم؟

در محوطه‌ی هیجده قدم آغوشت

«Starry Night» 
دلستر مشکی
سفال لاجورد  
لپ‌تاپ مشکی
مارلبروی لایت 
پیراهن مشکی
پاییز 
بوسه 
هیجده
... 
هی! 
«آسمان پر ستاره»‌ی من تویی، می‌دانی؟ 

چه زود می‌گذره

نوزده لواشک خوش‌مزه
نوزده ملچ ملوچ 
نوزده «وای چه ترشه!» 
نوزده لبخند مهربان تو 
فقط نوزده تا ...