آرام و طولانی عشقبازی کردیم. بادی آمد و پنجرهها کمی لرزید ...از بدناش خوشم آمد و او هم گفت که از بدن من خوشش آمده و هیچ حرف دیگری نداشتیم که به هم بگوییم.ناگهان باد ایستاد. «چی بود؟» «باد.»